چون گرفتار جهل ، می میرم
حرف تلخی است، سهل می میرم
محمد رحیمی
چون گرفتار جهل ، می میرم
حرف تلخی است، سهل می میرم
محمد رحیمی
قاب عینک ها بهَم برخورد کرد
خوش بحال عشق،چون او بُرد کرد
محمد رحیمی
من ندیدم که پشیمان بشود هیچ سگی
طبق قول خودتان سخت پشیمان چو سگم
محمدرحیمی
لطایف الحیلت را به روز کن، مَشتی
که حقه های قدیمی اثر ندارد هیچ
محمد رحیمی
استخوان بندی دلدار ، چه ماشاالله
تخته ای نیست که چشمم نزند بر جانش؟؟
محمد رحیمی
من عبرت روزگارم ای مردم شهر
از عبرت روزگار، عبرت گیرید
محمد رحیمی
ثروتی بود که نامش به زبان ، خوب نگشت
(فقر) بود آنچه ندانستم و از کف دادم
محمد رحیمی
رویای ماه، در سر دیوارها نبود
تقصیر نردبان بلند است، شک نکن
محمدرحیمی
نذر کردم که تو پیدا بشوی، گم بشوم
زد و پیدا شدی و سخت شده گم شدنم
محمد رحیمی
سایه از نو بزن که با نورت
آفتاب از برای سایه شدی
محمد رحیمی
وبلاگم این روزا نداره شوری
بهم نمیده بی شما، غروری
وبلاگم این روزا دلش گرفته
شمارو یادش نمیاد ، خرفته
وبلاگم این روزا نداره شادی
تو بودی که بهش صفا می دادی
وبلاگم این روزا توی تحریمه
دلم عزا داره و در ترحیمه
وبلاگم این روزا می خواد بمیره
سراغمو از خودمم نگیره
وبلاگم این روزا دلش شکسته
بی تو شده چه ناتوان و خسته
یکی بیدارش کنه، کابوس برِه
روزای تلخ دنده معکوس برِه
شما بیاین به وبلاگم مرتب
بدون قیدِ اینکه روزِ یا شب؟
محمد رحیمی
خواست تا نازل کند قرآن صامت را ولی
در عوض قرآن ناطق رفت تا عرش خدا
محمد رحیمی
یلدا همان شبی است که یاد تو می کنم
شبهای عمر من همه یلدای یاد توست
محمد رحیمی
هیمالیای حیرت من، بهمن است و یخ
جغرافیای تبت تو تب نمی کند؟!!!!!!
محمد رحیمی