رو مگیر از من دلخسته تو ای انس مدام
که دل شاعر من با نفست داشت دوام
تپش قلب مرا کُند تر از پیش ببین
بغض در بغض نشسته توی تردید صدام
با تو ای شعر نفس گیر، دلی خوش دارم
توی تاریکی شب ها که ندارم آرام
شعر خوبم، من بیچاره، دراین تنهایی
تو که باشی نروم در دل هر مطرب و جام
بعد از این هرچه بخواهی بسرایم لاغیر
بعد ازین با لب تو شعر بگویم بی نام
محمد رحیمی