عید قربان به ما چه می گوید؟؟
تا می توانید، قربان صدقه هرکسی که دوستش دارید بروید.
بگذارید هرکسی که شما را دوست دارد قربان صدقه شما برود.
کینه هاو بدی ها و غصه ها را قربانی شادی های خودتان و دیگران کنید.
این دوروز زندگی قربانی نمی خواهد بلکه قربان صدقه می خواهد.
گوسفندان قربانی شما نیستند.
از زیبایی هایتان سهمی را قربانی کنید برای دل هایی که عاشقانه برای شما می تپند.
قربون شما، عیدتون مبارک
محمد رحیمی
بی خبرم کردی و دلمرده ام
پاک ، زمین گیرم و پژمرده ام
ای بت زیبای دل آرام من
از غم دوری تو افسرده ام
پر شوم از خنده گلبرگیت
گوشه چشمان مکش مرگیت
شعر مرا خاک کن و سبز باش
من به فدای گل و گل برگیت
عاشق آن جنس غرور توام
کودک آن بازی و شور توام
غم به دلت راه نده ، شاد باش
کشته در یاچه شور توام
یادکن از این دل عاشق وشم
عشق تو انداخته در آتشم
من خس راهم تو اهورای عشق
من کف دریا که به ساحل خوشم
محمد رحیمی
ترشیدم،
در کابوس غفلت هایم.
مقصر ، شاید لیمو ترش های خانه مادر بزرگ باشد.
اما چرا لیمو ترش های خانه مادر بزرگ، دل می بردند
و
دلت را زده است ، بوی ترشیدگی این روزهایم!!!؟
تا مزارع برزیل در امتداد آمازون
پی ات آمدم
و تو نشستی به دلبرانگی،
در روزگار سپید برفی ام.
شور بختانه روزگار تلخم برای تو
جا رزو نکرده است
شیرینی تو ، بیش از توان من است.
میان تو و انسولین،
انتخابی
مرا مجبور کرده است.
تو را در آب نمک خوابانده بودم
برای روز مبادا
افسوس،
این فشار خون لعنتی، مبادا سرش نمی شود.
