درب ضریح همواره، در حسرت عبور زائر است
طوفان به مشهد که می رسد، دلارام می شود.
انتهای جاده رضا، خانه خداست
خودش را به رضا سپرد ، در بغل خدا رفت
گلواژه های امید، در حرم رضا گل می دهند.
کبوتر، دانه را می فهمد، مرغ دل، ضریح را.
مشکل داریم تا مشکل.اول، مشکل آمدن، حالا مشکل دل کندن.
در حرم رضا، فاصله توبه تا حاجت، یک قطره اشک معرفت است
هر گنبد زردی، گنبد رضا نمی شود.
کبوترهای حرم، منت هیچ گنبدی را نمی کِشند
کفش ها را درون حرم راه نمی دهند.
فقط بغض ها در فضای حرم ، ترَک برمی دارند.
آسمان چشم ها، در صحن ، بارانی است
فشارش پایین بود، نمک گیر رضا شد.
آهوها نگران ضامن نیستند.
اضطرار، هر دلی را آهو می کند.
دلش را آهوی ضامن دار کرد.
نبض ایران، به وقت ساعت هشت، می زند.
محمد رحیمی