بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۶۷ مطلب با موضوع «ترانه» ثبت شده است

۱۶
بهمن ۹۶

چشماتونو به این قفس بستینو

بیرون ازاین قفس میگین هستینو

کاری به کار پر زدن ندارین

به این زمین مرده دل بستینو


میشه پرنده رو اسیرش کنی

میشه که زندونی رو پیرش کنی

تنش گرفتاره و اما بدون

از آسمون نمیشه سیرش کنی


آرزوی پرنده آسمونه

مال شما این همه آب و دونه

خیلی خوشم که از شما بریدم

چه روزگاری شده این زمونه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۳
محمد رحیمی
۲۸
دی ۹۶

فردا یه روز خوب و جذابه

امشب واسه فردا چه بیتابه

حس می کنم امشب همون فرداس

خیلی قشنگه گر چه در خوابه

من قهرمان شهر رویاهام

ممنون که در خوابم میای باهام

از روز و بیداری نزن حرفی

تنها میشم تنها تر از دستام

سردت نشه؟اینجا هوا سرده

گرچه بهاره برگاشم زرده

گلهاش همرنگ دلم خشکند

شرمنده این اقرار یک مرده

در خواب من وقتی بیای گرما

پیروز میشه از ننه سرما

کاری بکن خوابم تو رو میخواد

خوابی که همراه تو میشم ما

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۴:۴۰
محمد رحیمی
۲۷
دی ۹۶

دوباره داری بازی در میاری؟

دوس داری  سر بسرم بذاری؟

عاشقی این بازی هارو نداره

خیلی بدی اشکمو در میاری.

نوبتیم که باشه من به جاتم

یه عکس گم شده توی چشاتم

شبونه از پیشت میرم بی خبر

دلیل لرزیدن شونه هاتم

عاشقی یعنی غم و اشک و ماتم

یه عمری تنهایی و دوری از هم

چه خوبه داری منو جا میذاری

معنی نداره حسی گنگ و مبهم

از حالا خاطرت برام عزیزه

نه عاشقی نه جنگ و نه و ستیزه

معتدله دمای دوستت دارم

قلب من از عاشقی می گریزه


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۰۰:۲۹
محمد رحیمی
۲۵
دی ۹۶
غمو دوس ندارم اما غم تو تلخ و شیرینه
واسه لحظه های غربت خودش آشنا ترینه
تو که باشی دیگه غصه یه دروغ بد و زشته
منو لایق خودت کن انتظار از تو همینه
اگه خاکم تو گلم کن بزن و اهل دلم کن
جنس دل از آسمونه اما گل اهل زمینه
عاشقت شدم به حدی که بدون تو محاله
حتی انتظار تلخم برای تو  دلنشینه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۷:۳۶
محمد رحیمی
۲۵
دی ۹۶

تازه فهمیدم چه کار سختیه

هی صدای عاشقا در گوشته

من دیگه شعری نمی نالم برات

بار عشق خیلیا بر دوشته

قاب عشقت جاش تو قلبم محکمه

بی صدا میگم ترانا و نراک

با تو مفقودالاثر شم بهتره

تو منو پیدا کنی از یک پلاک

از همیشه بیشتر بی تابمت

آخه دیگه این سکانس آخره

مهربونی کن بزرگی کن بیا

باورم در حسرتی ناباوره

من که مثل بچه ها صبرم کمه

قبل از اینکه تو بیای دق می کنم

پس دعا کن تا خدا صبرم بده

ازتو شرمنده ام که نق نق می کنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۴۳
محمد رحیمی
۲۳
دی ۹۶

من عاقبت بخیر چشم یارم

صبح علی الطلو سر قرارم

سیاهمو سرمه چشم مستش

ظاهرم آرومه و بی قرارم

مشرق و مغرب هوای شرجیش

خبر ندارین که چه حالی دارم

کی بود میخوند که مشکی رنگ عشقه

باید اینارو پشت سر بذارم

یکی بشم با چشمون سیاهش

از اولم همین بوده قرارم

آهای جماعت عاقبت بخیرم

که مهمون آسمون نگارم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۶ ، ۱۷:۳۴
محمد رحیمی
۱۸
آذر ۹۶

همین روزا یکی منو می بره از شهر چشات

توی افق خیره نشو نداره فایده ای برات

حالا که پیشتم بگو چرا نگام نمی کنی؟

تو هرم این هوای گرم منجمده رنگ صدات

مدتیه غریبه ام اینو بهم نشون دادی

یه مدته مزاحمم واسه سکوت لحظه هات

میرم ازین غربت سرد .تابه خودم حالی کنم

اینکه دلت میخواد برم نمونم این روزا باهات 

شک ندارم پشیمونی سراغ هردومون میاد

تو این قمار لعنتی من و تو میشیم کیش و مات

همین روزا یکی منو می بره از شهر چشات

توی افق خیره نشو نداره فایده ای برات



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۷:۳۵
محمد رحیمی
۲۸
آبان ۹۶

یا علی موسی الرضا زائر بیمار اومده

درد هجرون کشیده با قلب ناکار اومده

عصر غیبیت دل مشتاقو به آتیش کشیده

واسه مرهم دلش منتظر زار اومده

قربون صحن و سرات برم که از بهشت سره

زائر صحن و سرات خادم دربار اومده

اونقدر مهربونی بی ادبا رو راه میدی

عاشق بی ادبت با شوق و اصرار اومده

به کجا باید بره تشنه دیدار خدا؟

اومده جایی که مولا شبای تار اومده

یا علی موسی الرضا برات آزادی می خواد

مرغ روحی که درین دنیا گرفتار اومده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۱
محمد رحیمی
۱۹
آبان ۹۶

بیا با هم داد بزنیم 

تا بشنون صدامونو

وقتی بالا نمی برن

فرشته ها دعامونو

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۶ ، ۱۳:۳۳
محمد رحیمی
۰۸
آبان ۹۶

خودتو خسته نکن ماهی باش

نمون اینجا با دلت راهی باش

توی تاریکی مگه  نوری هست؟

عاشق رفتن و آگاهی باش

تو بمونی دل من می میره

واسه در جا زدنت می گیره

روزای آخر فصل رفتنه

بخودت بیا که زودش دیره

می دونم که من مقصر میشم

وقتی که اسیری و تو زندونی

هی پیش خودت میگی چرا نگفت؟

آخرش تویی که تنها میمونی

عاشقم نباش عزیزم رد شو

واسه التماس من تو سد شو

منو از خودت برون تا زوده

کم نذار و با دلم هی بد شو

خودتو خسته نکن ماهی باش

نمون اینجا با دلت راهی باش


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۷:۴۸
محمد رحیمی