بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸
بهمن ۹۶

دلم داره از غصه داغون میشه

چقد دورم از اون فروغ نگات

تو از پشت کوه بلند اومدی

من شب زده از طلوع چشات

نموندی و گفتی سفر بهتره

دوباره شب اومد که سردم بشه

نبردی منو در سفر با خودت

یه کاری که تسکین دردم بشه

تو بارفتنت این رو یادم دادی

شبا قلب عاشق ترک می خوره

حواست به عشقت نباشه یه وقت

نگهبان قلبت کلک می خوره

دلم داره از غصه داغون میشه

چقد دورم از اون فروغ نگات

تو از پشت کوه بلند اومدی

من شب زده از طلوع چشات

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۱۰
محمد رحیمی
۲۷
بهمن ۹۶

تپه ها صخره ها بد مسیرند؟

یا که پای دلم ناتوان است؟

روی آن قله پیری هویدا  است

باورش گفته او هم جوان است


هی نفس می زدند و گذشتند

لحظه های همیشه مسافر

زود حتما برای تو دیر است

نیمکت آفت راه عابر


دارم از کودکی تا به امروز

خاطرات فراوان تردید

مادرم جای من تا توانست

جا زد و اخم می کرد و ترسید


من به دنبال راه نجاتم

راه من راه مادر بزرگ است

او پر از خنده بادوام است

واقعا مادری بس بزرگ است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۴۴
محمد رحیمی
۲۵
بهمن ۹۶

من عاشقم من ساده ام من بی کس و مجنون

اما تو بازاری ترین معشوقه مفتون

فرهاد هم اسطوره نسلی خود آزار است

شیرین  ولی در هر رگت کف می کند با خون

من میروم در قامت خسرو بیایم باز 

از فکر من تا می توانی  تو بزن بیرون

می خواهم از اول تورا پیدا کنم ، از نو

افسانه شو در قصه ها با جادو و افسون


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۱۵
محمد رحیمی
۲۲
بهمن ۹۶

حرف های قلمبه هم بلد است

پشت بندش سلمبه هم بلد است

جملاتی که من درآوردی است

خام خواری که دنبه هم بلد است


توی ره یافت می زند پشتک

آشنایی زدایی اش عالی است

واژه هایش مرصع و شیکند

محتواها اگر چه پوشالی است


مثل دروازه بان تیم ما

گر چه گل می خورد به آسانی

شیرجه های محشری دارد

که بوفون مانده غرق حیرانی


شعر های ضعیف و سست من

پیش وصفش نیاورد تابی

وای من مانده ام چه می گوید

ذهن را می کشد به کژ تابی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۵۱
محمد رحیمی
۲۰
بهمن ۹۶

انتهای این مسیر بی عبور

ابتدای کوچه بن بست بود

از پلاک خانه شک هم گذشت

این یقینی که دلش پابست بود

می گذشت و می سرود و می گریست

شاعر بیچاره که در بست بود

وحشتی درجان واژه رخنه کرد

وحشتی که یاغی و سر مست بود

آخر این کوچه دیواری نداشت

در کمینش دره ای تر دست بود

شاعر از رنج رسیدن شد خلاص

زندگی با مرگ او همدست بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۲۷
محمد رحیمی
۱۶
بهمن ۹۶

چشماتونو به این قفس بستینو

بیرون ازاین قفس میگین هستینو

کاری به کار پر زدن ندارین

به این زمین مرده دل بستینو


میشه پرنده رو اسیرش کنی

میشه که زندونی رو پیرش کنی

تنش گرفتاره و اما بدون

از آسمون نمیشه سیرش کنی


آرزوی پرنده آسمونه

مال شما این همه آب و دونه

خیلی خوشم که از شما بریدم

چه روزگاری شده این زمونه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۳
محمد رحیمی
۱۶
بهمن ۹۶

گفتید که شعرهای تو کوششی اند

غیر از تو تمام شاعران جوششی اند

احساس درون شعرهایت محو است

این منتقدان محترم پوششی اند

لطفی بکنید و نقد بافی نکنید

هرچند که نقدهایتان سوزشی اند

شاعر بشوید و حرف محکم بزنید

ای ماله کشان،که نقدتان رو کشی اند

پیداست کجای ذهنتان در گیر است

هر شعر که گفته ام همه رویشی اند


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۲۳
محمد رحیمی
۱۶
بهمن ۹۶

من شاعرم و صداقتم معلوم است

از شعر صریح،پیکرم مصدوم است

هرچند به روح معتقد می باشم

در عالم ارواح ،وجودم شوم است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۴۵
محمد رحیمی
۱۲
بهمن ۹۶

گاهی از دست خودم سخت به هم می ریزم

از چه؟از شدت شوری که از آن سرریزم

کودتا می کنم و حالت شورش دارم

می شوم دشمن احساسم و بر می خیزم

خسته ام خسته نو گفتن و تکرار شدن

خسته از نیستم‌ و کیستم و ناچیزم

فکر کن این من شیرین که درونم تلخ است

شعر می گویم و بر دامن عشق آویزم

گاه هم می شود عاشق شوم و دل بدهم

ظاهرا جاری احساسم و قهر آمیزم



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۸
محمد رحیمی
۰۶
بهمن ۹۶

روز اول به تو گفتم که خریدار توام

و تو گفتی بروم .در پی آزار توام

و نفهمیدم از اول که دلم کی لرزید؟

و برای چه هواخواه و گرفتار توام

و تو شک کردی و پیچاندی و خرمن خرمن

وعده دادی که منم عاشق دیدار توام

و من از تجربه عشق برایت گفتم

و تو گفتی که خطا کردم و سر بار توام

ومن از صحبت تو خون جگر نوشیدم

و تو لج کردی و گفتی پی انکار توام

می روم تا دلت آزاد شود از عشقم

و بدان رانده بی عشقی و اصرار توام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۰۸
محمد رحیمی