بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶
مهر ۹۶

دوباره بازنده منم توی قمار عاشقی

کاشکی یه روزی دربیاد یه جور دمار عاشقی

از نفس افتاده میام شوق جوونه در منه

یه بغض لعنتی میگه نمون خمار عاشقی

همیشه دلبستگیا اول وابستگی ان

یه روزی مرگت میرسه با زهرمار عاشقی

غریب و آشنا روی سنگ مزارت می خونن

جوونیشو داد تا بره توی شمار عاشقی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۷
محمد رحیمی
۲۶
مهر ۹۶

انگار خدا رنج ترا میخواهد

تنهایی بغرنج ترا میخواهد

با عشق وداع دائمی کن ای مرد

از هرچه مسیرعشق بازی برگرد

خورجین تو خالی از دل و دلدار است

تقدیر دلت گرفته و ناچار است

لبخند بزن ولی خودت تنها باش

بیزار از عاشقی و از تن ها باش

این چند صباح مانده را دوری کن

هرقدر که می شود تو مستوری کن

یک عمر نبوده با دلت همراهی

نه دست محبتی اگر چه گاهی

اصلا تو چرا پر از معانی شده ای؟

انباشته از نام و نشانی شده ای؟

اینها که ترا برای تو میخواهند

از بخت بد تو سخت ناآگاهند

هرگز به تمنای دلی کار نکن

خود را مچل اندک و بسیار نکن

پایان جهان برای تو نزدیک است

این راه فراخ.عاقبت باریک است

این رنج.مقدس است ای مرد بفهم

لبخند بزن اگرچه بادرد.بفهم

عباس شو و به صورتت اخم بپاش

بر پای دلت نمک نمک زخم بپاش

سهم تو ازین جهان فقط بی سهمی است

این رنج اضافه حاصل بد فهمی است

انگار خدا رنج ترا میخواهد

تنهایی بغرنج ترا میخواهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۳
محمد رحیمی
۲۴
مهر ۹۶

وقتی که امین برادر دارا شد

اکرم به سه سوت خواهر سارا شد

یک لقمهء نان نداشت تا قبل از این

دستش به خزانه بند شد کارا شد

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۷:۲۴
محمد رحیمی
۲۱
مهر ۹۶

گریه کن تا که دلت زلال و نورانی بشه

توی موج گریه باش تا بره طوفانی بشه

دیگه ادعا نکن بذار اونم فانی بشه

بلکه روحانی بشه

یادته بهت می گفتم برو عادت نکنی

به تموم عاشقا حس حسادت نکنی

خودتو اسیر یک عرض ارادت نکنی

بد عبادت نکنی

تو بهم خندیدی و گوشتو دادی به هوس

خودتو رسوندی تا اسارت تنگ قفس

حالا که پشیمونی برات نمونده یه نفس

واسه تو نمونده کس

فقط اشکاته و بس

همینم خوبه که هس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۵:۲۸
محمد رحیمی
۱۹
مهر ۹۶

امشب چه مست و بی قراره دلبر

خیال کنم چاره نداره دلبر

به خود می پیچه مثل ماره دلبر

گرمه سرش چشاش خماره دلبر

دار و نداره دلبر

صبر و قرارو از دلم ربوده

خستگی هامو از تنم زدوده

یکی بگه کی بوده کی  نبوده؟

حال خوش دلبرو کی سروده؟

چه دفتری گشوده

امشبشو نبین که مست مسته

یادم نمیاد شده باشه خسته

باورتون نمیشه خود پرسته

به غیر امشب دلمو شکسته

راه دلش رو بسته

خدا کنه همیشه باشه اینجور

دلش نخواد از پیش من بشه دور

که حال من میشه حسابی ناجور

کاشکی می شد بهش بدم یه دستور

این که نشو ازم دور

این که نشو ازم دور


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۷:۴۵
محمد رحیمی
۱۷
مهر ۹۶

افتاده از رونق چرا چشم سیاهت؟

افسوس دیگر نیست آن برق نگاهت

شاید دلت ترسیده از بیداد پاییز

یا بازی رنگ است در سیمای ماهت

بی تو ببین این کوچه معنایی ندارد

این خش خش مرگ است افتاده به راهت

پاییز را بی تو چگونه سر کنم من؟

جانم فدای اشک های گاه گاهت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۴
محمد رحیمی
۱۲
مهر ۹۶

به آه و ناله باشه من که نیستم

روزگارم سیاه شه من که نیستم

دلبر بیچاره من شاکیه

با اینکه مثل خود من خاکیه

بهم میگه مخصوص جشن و عیدی

بخت بد ما خورده به چه زیدی؟

ادای عاشقای خسته پیشکش

نیشو ببند فقط همین یه خواهش

صدات چرا لطیف و مهربون نیس؟

رفیقامم میگن شیرین زبون نیس

گاهی سکوت کنی جونت در میاد؟

حرف نزنی سکوت دونت در میاد؟

آهی بکش خواهشی التماسی

حد اقل شاخه گل پلاسی

یه ادکلن.ارزون و چینی شم خوب

یه عشق من.فدات بشم.یه محبوب

همین روزا میرم که بر نگردم

تو نر شدی ولی منم که مردم

بهش میگم دست خدا به همرات

به ما نیومد عاشقی؟باشه.کات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۰۱:۱۱
محمد رحیمی
۰۸
مهر ۹۶

بی آبرو تر از تو مگر هست در زمین؟

خود را گره زدی به قیامی بزرگ و ناب

گفتند کودکی به تمنای آب رفت

لابد خریده اند ازین روضه ها ثواب؟

خشم خداست اینکه برای دو قطره اشک

مارا کشانده اند به تکرار بی حساب

هی روضه خوان به گلوی تو تیغ زد

با شعرهای محتشم و آب و آب وآب

وقتی یزید با تو برابر شد ای حسین

منجی چرا بیایدو بر دارد آن حجاب؟؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۳:۲۹
محمد رحیمی
۰۷
مهر ۹۶

دست بسرم کرد

تا 

سربسرم نگذارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۱
محمد رحیمی
۰۷
مهر ۹۶

اگراو را نمیخواهد دل بازیگرم گاهی

دلم را با خودش تالار وحدت برده پیشاپیش

خدا میداند و من .دلبری هایی که او دارد

بجای شادمانی ها.فقط می آورد تشویش


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۰۶
محمد رحیمی