بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۴
شهریور ۰۰

شاعری که دیوان اشعارش را چاپ می کند، با فریادی بلند، می میرد.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۴۱
محمد رحیمی
۲۴
شهریور ۰۰

برخی گرفتارند، برخی کسالت دارند. اما برخی گرفتار کسالتند. این بد است.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۳۹
محمد رحیمی
۱۵
شهریور ۰۰

ترسیم احساس های مختلف، برای ما ، کاری عبث و ناشدنی است. سوال اینجاست که مگر می شود حسّ واقعی دوست داشتن یک کودک شیرین عسل  یا حس صبحگاهی اوایل فروردین ، یا جرقه اولین نگاه عاشقانه ای که دل و جان آدمی را به یک باره فرو می ریزد و عقل را به پذیرش و سکوت و همراهی می خواند، را در پیمانه کلملات اندازه کرد و در نهایت، توصیف کرد؟؟!!فکر احساس مرگ بار غربت، برای یک سرباز دور از وطن و دیار، در حاشیه ی غروب دریا ، و گوی آتشین خورشید که دارد تسلیم خنکای آب دریا می شود ولی گستره افق را رنگی از مس دلگیر می پاشد، قبل از خاموش شدن، یا لحظه ای که دختری عروس می شود و به یک باره، از عزیز بابا، تبدیل به عشق مردی تازه وارد می شود تا زمان جدایی و فراق دختر و پدر در هاله تلخند، و در سکوتی بغض آلود، شکل بگیرد رامی شود وصف کرد؟! شاید بگویید، همین الان ، تو مشغول اثبات خلاف مدعایت بودی، اما دوست من، دوست خوب من، پیمانه کلمات، در برابر اقیانوس، احساس های متفاوت و رفتار های بشری، عاجز، بلکه علیلند. 

دست و پا زدن های آدمی در طول قرون متمادی، از دوران باستان و اساطیر تا کنون، در جهت تلاش نافرجام توصیف این احساس های خاص و منفردهمنوعان، فقط اورا، نقاش، شاعر، نویسنده ، خواننده، نوازنده، یا هر هنرمند دیگری کرده است. اما، احساس ها، ثابت و ساکن نیستند و آدم ها، یک آدم نیستند که بشود توصیفی را جان داد. برای مثال، آیا شما می توانید، آبی را که دیروز از جوی جاری کوچه باغی جریان داشته ، توصیف کنید؟! اصلا مگر موضوعیت دارد و هست که توصیفش کنید؟ خاطره اش هم به تاریخ پیوست و ناپدید شد.‌حالا آیا کسی هست که بگوید ؛ با این حرف هایی که زده شد، و معناهایی که بهم خواهد ریخت بعد از این، چیزی برای رسالت شاعر و نویسنده و هنرمند، بجا می ماند؟ اصولا نباید تعریف های قبلی را بر هم زد و به فرمتی خاص ازقرائتی جدید رسید؟

این صرفا یک چالش بود، نگارنده، نه قبول دارد و نه رد می کند. شما پاسخ دهید.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۷
محمد رحیمی
۰۸
شهریور ۰۰

بُعد روایی نقد نی و نیستان از منظر تشریح عقلی تا لذات نقلی،درجات متفاوتی دارد که یا باید گوش تو آشنا به نغمات زخمه تار باشد یا در مسیر شناخت، در کار باشد.بُعد تفسیری آن از جهت جلوه های قرآنی، حتی انجیلی و توراتی، آنچنان حایز اهمیت است که عقل و نقل و معنا، در فهم آن در می مانند و آراء مخالف و موافق، در کشاکش تحلیل و هضم آن دچار تزلزل و چگونگی می شوند.نی، مانندطبقات آسمان، هفت گره است، ودرمیان هواهای نفسانی تونل و کانالی است که صدا و دم معشوق را فقط و فقط بی هیچ هوای مزاحمی به گوش جان ها می رساند.( نی حدیث راه پر خون می کند.قصه های عشق مجنون می کند)پس در طبقات مختلف نی، احادیث و قصه هایی هست که هرچه بالاتر می روی، کیفیت و کمیت آنها بالاتر و برتر می شود، تا به( قاب قوسین اَو اَدنی).نی در گیر هیچ شاخه برگی نیست و ترسان از هیچ مرگی نیست که خود حیات خود را در سوختن شبانه می بیند. (یک شب آتش در نیستانی فتاد.سوخت چون شمعی که بر جانی فتاد)و این معنای جاودانگی( ققنوسی) نی است که می سوزد و درگیر هیچ پروانه ای نیست.شمع نیست. جمع است.حواس جمع و چون سوخت، از خاکسترش نی های تازه ای سر برمی آورند تا سیر توحیدی نی را پی بگیرند.نی( والقلم ومایسطرون) است.نی سوگند خالقی را به همراه دارد که خود کاتب است.( کتب علیکم الصیام) و چکامه های فراقیه و بهاریه ووصالیه از نی بر می خیزدو تا نی نباشد، مُرَکب، هیچ ارزشی ندارد که ماده ای است ، سیاه و از جنس ظلمت و چون به محضر نی مشرف می شود، راز،  دانه هایی، در صفحات جان عارفان می نشاند . و اینجا، زبان در کام می گیرم. امان از نی نوا. السلام علی الحسین ع

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۲۱
محمد رحیمی
۰۸
شهریور ۰۰

بشنو این نی، چون شکایت می کند؟

وز جدایی ها، حکایت می کند

نی، ساقه بلند و گره دار گیاهی است کرکی، که در حاشیه رودخانه ها می روید.گره به گره، قد می کشد و گاهی، بیش از دومتر درازا دارد.از درون تهی است. و به رنگ های زرد یا قهوه ای است. باریک که باشد، راسته کار خوشنویسان است و کلفت یا ضخیم که باشد، به کار نی نوازان می آید. اما نی به مرور زمان، نماد ارزش ها یا ضد ارزش ها شده. من اکنون ضد ارزش هارا رها می کنم و به ارزش ها رو می کنم. 

نی خالیست. از همه تعلقات .از هوای نفس.بی صداست. و گوش به لب یار است. گره ها، به کارش گره نمی اندازند .بر عکس، گره ها می گشایند.‌نی ، لب بر لب یار محزون و مهجور ، می گذارد و نفس به نفس یار هجران کشیده، دم از جانان می زند.نی، مظهر انسان کامل است. نی، شهرزاد قصه گوی هزار و یک پیچ و خم زلف جانان است. نی، زیبای مطلق را به زیبایی مطلق، فریاد می کشد.‌نی، تا بتواند، تجلی پژواک معشوق است و چون نتواند، شمع وجودش، صراط مستقیم شمس وجود است.  شمعم، من آنکه پای مزارم چکیده ام.بشنو غریبه، بحث لیاقت نمی کنم. نی شرح نامه فراق است و شورنامه وصال، اما نیستان.

نیستان، عرش علاست.بهشت قرب است. و جایگاه مینایی نی قبل از هبوط.نی، همواره در این غربت سرای عنصری، انتظار نی نوازانی با دم مسیحایی را می کشد تا ناله های جگر سوزش را به گوش فلک و آسمان نشینان ، برسانند، بلکه تا اعماق جان هایشان، نفوذ کرده ، تا به مدد همنوایی قدسیان و کروبیان، راه آسمان، دیگر بار بر او گشاده گردد. 

نی، ظاهر و باطنش، تهی است‌ گویی، فقیر الی الله است.و تو هنگام که فقیر باشی، به اوج مظهریت و مُظهریت می رسی. که اگر باید صدای زیبای یار باشی، باید رها از هر گونه ، بار باشی. این که باشی، صدای دلکش خدا، از گوش دلت شنیده می شود. ( آواز خدا همیشه در گوش دل است.کو دل که دهد گوش به آواز خدا)

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۷
محمد رحیمی