بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۳۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۸
بهمن ۹۵

کاش می شد بو کنم یک شب دهان سیب را

تا به هم ریزد دهان سیب آن ترکیب را

ساحل دوری که مهمان پر سنجاقک است 

بهتر از من می شناسد وسعت تخریب را

رد ناز آلود نجوای تو در خواب من است

پس ملامت را ببینم از تو یا ترغیب را؟

تازگی ها خوب و بد یا زشت و زیبا می کنی

یک براوردی بکن آن زخم و آن آسیب را 

بهترین اقدام عاشق ها سکوت است و نیاز

تو بیا آرام کن آشوب این ترتیب را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۳۸
محمد رحیمی
۱۷
بهمن ۹۵

حال مرا پرسید با خنده ای ناگاه

انگار عشق آمد با شور و بسم الله

می گفت از هستی از گرمی احساس

با ظاهری محکم در باطنی دلخواه

مهمان او بودم هرجا که پیش آمد

مهمان من می شد بی نوبت و گه گاه

افتاده بودم حیف درچاله تردید

از چاله بیرونم افتاده ام در چاه

یاراه پر اطوار یا طرز رفتارم

با من چه کرد این  عشق ؟یک عاقل خودخواه

حالا در اوج عشق هردو در این فکریم

دیدارها کوتاه ناچار و با اکراه

حال مرا پرسید در آخرین دیدار

با موجی از تردید می گفت ای همراه

ما تازه فهمیدیم کوچک تر از عشقیم

اصلا کجا داریم یک عاشق گمراه!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۶
محمد رحیمی
۱۵
بهمن ۹۵

من از باد و بارون دلم شاکیه

منم آدمم  آدمم خاکیه

حواست به من باشه ای آسمون

آره با تو هستم نگو باکیه؟

بگو این تقاص کدوم کارمه؟

بگو تا همین لحظه خلوت کنم

چرا من تو چشمای تو نیستم؟

بگو تا منم با تو صحبت کنم

بیا مشکلات و با هم حل کنیم

نذاریم این جوری آخر بشه

منو غصه هامو رها تر نکن

نذار از عطش عشق پرپر بشه

من از باد و بارون دلم شاکیه

منم آدمم  آدمم خاکیه

حواست به من  باشه ای آسمون

آره با تو هستم نگو با کیه؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۶:۲۵
محمد رحیمی
۱۵
بهمن ۹۵

بس نیست نصیحت؟دلم آدم شدنی نیست

باران کنایات شما کم شدنی نیست

گفتید کویرم من و جنگل پدرم بود

تاریخ نسازید که سر هم شدنی نیست

اینجا شب من جشن کویر است و ستاره

در جنگل اوهام شما این شدنی نیست

هم ماه کنار دل من کفتر چاهی است

هم چاه خبر دارد درهم شدنی نیست

از عاقبت اندیشی زنجیر بپرسید

فهمیده که عاشق شد و محکم شدنی نیست

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید

افسانه عشاق فراهم شدنی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۰
محمد رحیمی
۱۳
بهمن ۹۵

هوا دلگیر بود و ابر هم بود

زمین بی تاب بودو صبر هم بود

ولی باران خودش را کرد پنهان

نپرسیدی که آخر امر هم بود؟؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۴۷
محمد رحیمی
۱۳
بهمن ۹۵

کنار پای تغزل کمی قدم بزند

تمام کوچه احساس را رقم بزند

هزارویژگی از هر جهت نمایان بود

هزار گونه دیگر که بیش و کم بزند

رسانده اول صف عجلوا حبیبش را 

رسیده تا که مبادا حبیب دم بزند

هم اوکه دلبر قد قامت الصلات دل است

و رفته رنگ بطالت به روی غم بزند

چقدر روبروی خانه اش نشست و نرفت

چقدر طعنه به هر وقت بیش و کم بزند

 به نون والقلم از این همه نگارش ها

چقدر سجده که در پای این حرم بزند

نوشته اند که عاشق خودش دلش گیر است

نوشته اند مگر می شود به هم بزند؟؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۶
محمد رحیمی
۱۱
بهمن ۹۵

برای عشق هابیلی بیاور

کتاب شرح و تاویلی بیاور

کمی با ابرهه درگیر تر شو

بیا طیرا ابابیلی بیاور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۴
محمد رحیمی
۱۱
بهمن ۹۵

از همان لحظه که درگیر نگاهت شده ام

گذر ثانیه ها را نشمارم چه کنم؟

تو مرا با عطش شاعریم خو دادی

به ردیف غزلت دل نسپارم چه کنم؟

ای که بیت الغزل دفتر اشعار منی

شب به شب در تو خودم را ننگارم چه کنم؟

گرچه بر هم زده ای مژه و رو گرداندی

من اگر بابت تو پا نفشارم چه کنم؟

یاد عشاق قدیمی نکند کرده دلت؟

سر ازین غم به بیابان نگذارم چه کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۰۷
محمد رحیمی
۱۰
بهمن ۹۵

لبخند بزن تبسمت شیرین است

لبخند به جا مانده تو غمگین است

هرچند که بی قرار گلخند توام

از این همه تاخیر دلم بد بین است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۴۶
محمد رحیمی
۱۰
بهمن ۹۵

از رفتن ناگاه تو باید چه کنم؟

با این غم جانکاه تو باید چه کنم؟

رفتی و شکست قامت زندگیم؟

با کوچ خدا خواه تو باید چه کنم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۹
محمد رحیمی