تو بگو آن همه خروشت کو؟
آمد و رفت و جنب و جوشت کو؟
هست کالای تو پر از ایراد
خدمات پس از فروشت کو؟
تو بگو آن همه خروشت کو؟
آمد و رفت و جنب و جوشت کو؟
هست کالای تو پر از ایراد
خدمات پس از فروشت کو؟
نکند عشق را نمی فهمی؟
ونداری از عاشقی سهمی
پس چرا این همه ادا داری؟!
واقعا کاسبی و بی رحمی
روی سخنت حساب کردم یک عمر
در معنی تو شتاب کردم یک عمر
با این همه باز پیش تو می مانم
دل را دل را مجاب کردم یک عمر
من با غزل نگفته مشکل دارم
با ذوق همیشه خفته مشکل دارم
از منظر عاشقی نگاهش کردم
یعنی چه که طول هفته مشکل دارم؟
من قاطی خرت و پرت هایت شده ام
اتمسفر عاشقانه هایت شده ام
انگار که کوله بار تو سنگین است
شرمنده که بار شانه هایت شده ام
کاش در باور ما عشق عمیقی بود
کاش حرف دل ما پاک و حقیقی بود
کاش وقتی سخن از حافظ و مولاناست
فهم می گفت که این شعرو غزل زیباست
کاش در خلصه این حالت روحانی
درک می گفت که این خلصه بسی ماناست
کاش می گفت کسی شک ز شما ترسید
نیست در قلب من و تو اثر از تردید
کاش پاییز نمی خواست نباشد برگ
کاش هنگام خزان سبزه نمی پوسید
کاش گنجک خزان دیده پناهی داشت
کاش چشم نگران دیده به راهی داشت
کاش آن کفتر خودباخته لرزان
پرواز کنان روی به چاهی داشت
کاش آن مرغ هوا میل زمینی داشت
کاش بر روی زمین یار امینی داشت
کاش صیاد به فکر دل عاشق بود
کاش نفرت ز چنین دام و کمینی داشت
کاش ما سبز ترین رنگ خدا بودیم
کاش از دشمنی و کینه جدا بودیم
کاش با هر چه که ابرو به گره آرد
دور بودیم وفقط کینه زدا بودیم