بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۴ مطلب با موضوع «کودکانه» ثبت شده است

۱۴
آذر ۹۵

عسلک معلم کوچک

وقتی محیط خرابه

برنامه ها بر آبه

امید بهبودی نیس

تو موندنا سودی نیس 

یاد بگیریم از زنبور

هجرت به جاهای دور

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۷:۱۲
محمد رحیمی
۱۰
آذر ۹۵

کله کوچک

یه روز توی یه لونه 

یه لونه کنج خونه 

جوجه پر‌طلایی 

نه آب می‌خواس نه دونه

وقتی که جوجه می‌خواس

بگه بابا‌خروسه

می‌دید باباخروسه

ناراحت و عبوسه

یا پیش مرغ مادر

می‌گفت سؤالم اینه

مامان  می‌گفت جیک نزن

گربه توی کمینه

جوجه می‌خواس بدونه

چرا مث پیشی نیس

بین اونو کلاغه 

چرا قوم‌وخویشی نیس

کرم کثیف خاکی 

چرا غذای خوببس

لونۀ مرغ و خروس

چرا همیشه چوبیس

کلۀ کوچکی داشت 

جوجۀ پر‌طلایی 

دنیایی ازسوال بود

چه جوجۀ بلایی

جوجۀ دل شکسته

مامان و بابا رو دید

چون که دلش کوچیک بود

از کار اون ها رنجید

مرغه که دید جوجه‌اش

از لونه بیرون نزد 

از سرصبح تا غروب

نوکی به یک دون نزد

یه کرم و چندتا دونه 

با مهر مادرونه 

به نوک گرفت و آورد

دوون دوون تو لونه

به جوجه گفت عزیزم

سؤال داری می‌دونم

اینو قشنگ خوبم 

از تو چشات می‌خونم

بخور حالا غذاتو

تا بگیری کمی جون

حرف مامانو گوش کن

به نوک نیومد آسون

حالا شما هم بگین 

آی بچه‌های باهوش

وقتی سوالی دارین 

میشین یه گوشه خاموش؟

یا که می‌پرسین اونو

از مامان و از بابا؟

راه درست همینه 

آفرین و مرحبا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۵:۰۷
محمد رحیمی
۰۶
آذر ۹۵

نخودی هرآش

هی پاچه‌شا ور می‌مالد

فوضولی کوند تو کارا

امروز شیرینس مثی قند

فرداچی طورس؟ قارا

هم توکاری سیاستس 

هم تو اموری پولی

بلایی جونی مردومس 

کارش شدس فوضولی

بِیشِش بوگوی نخودی هرآش

ور می‌خیزد توجوند

اُی خودشا توهرکاری

رییسی کل می‌دوند

یه روز پزشکی حاذقس 

نخسه می‌دِد گُرّا گُر

آ روزی بعدی چی چیس؟

دشمنی هرچی دکتر

اون نخودی هرآشسا

شدس بِساطی خنده

بس کی که مثلی دلقکا

چیز به خودش می‌بنده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۴
محمد رحیمی
۰۵
آذر ۹۵

روز

آرام و باوقار

گرم و اثرگذار

با خنده‌ای ملیح 

اما چه بی‌قرار

می‌آید و کلاس 

چون روز می‌شود

دانش به‌ جهلِ زشت 

پیروز می‌شود

آموزگار من 

هم شغل انبیاست 

در شهرِ علم او 

کلی بروبیاست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۸
محمد رحیمی