بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

بر بام یک ستاره

شعر، نقد ادبی، داستان، رمان، فیلم‌‌نامه ( محمد رحیمی شاعر کودک و نوجوان)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۱
ارديبهشت ۹۹

مثل بُز نشسته ام و به نقطه ای نا معلوم خیره ام.ناگهان عین عقاب شیرجه می زنم روی اعصاب خودم که؛ چه مرگته؟ قوز کردی یه گوشه و رفتی در عالم هپروت.آخه اوزگل قاز قولنگ ، پاشو محض رضای خدا، یه بارم که شده، این آقا داییتو تکون بِدِه و گِلی به سرت بگیر. منم که وقتی به خودم گیر میدم ، روی هرچی سیریشه  سپید می کنم.و ادامه میدم: خاک دو عالم برسرت که گند زدی به جوونی و میون سالیت. آخه گوسفند، این همه فرصتی که خدا حیف کرد و به تو داد، به گربه سیاهه داده بود، الان سلطان جنگل بود.‌نیگاش کنا؛ عین چُرتیای خمار و آویزون ، بق کرده به یه جایی که نمیدونه کجاس، به هیج جا. بخدای احد و واحد ، فقط دلم می خواد یه بار دیگه، فقط یه بار دیگه، چشمم به قیافه آکله و نحست بیوفته که یه گوشه کز کردی به یه نقطه و خیره شدی به افق. خودم افقیت می کنم. حالیت شد؟؟ 

وخودم که از من حساب نمی بره، با بی حوصلگی و غرو لند زیر زبان می گه: وای ترسیدم. باشه سالار، غلط کردمو بگم؛ ول می کنی؟! شکر خوردم.

یه عمره که همین ماجرا وجر و منجر بین من و خودمه . و تا هر دو زنده ایم ، بی شک این سریال ، تمام نشدنی و تکراری ادامه داره.

ولی تا بحث ، ازین فلسفی تر نشده، خدمت با سعادتتون عرض کنم که منو خودم ، همیشه هم مثل سگ و گربه نبودیم، و رفاقتی و محبتی بین ما بر قرار بود. اما بالاخره دراین دنیای نسبی و ممکنانی ، هر شروعی ، پایانی داره و تضمینی هم وجود نداره که پایان همه قصه ها، اونطوری که تو دلت می خواد ، پیش بره. 

خودم ، روز به روز بی حال تر و بی انگیزه تر شد و دل، به هیچ کارو پیشرفت و خلاقیتی نداد. گاهی شب تا صبح و صبح تا شب، یه گوشه تمرگیده بود و یا زیر لب چیزی می گفت یا به دور دست ها خیره شده بود. کاری که هنوز هم داره ادامه میده. شما سر بزنگاه رسیدین و شاهد یکی از آن جر وبحث های داغش بودین. خودم برخلاف من، علاقه شدیدی به انزوا و گوشه گیری داره، و خیالات تاریکش اجازه بیدار شدن تخیل مثبت رو بهش نمیده، من هم پاسوز خودم شدم و هم پای خودم پیر شدم.‌فرصت های خوبی داشتم که به خاطر در جا زدن خودم تباه شد و سوخت.

 

محمد رحیمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۱۸
محمد رحیمی
۰۹
ارديبهشت ۹۹

این آمد وآن رفت ازین دروازه

خر تو خر ازین نبوده این اندازه

از فاصله هم هیچ نمی داند، هیچ

بیچاره کتابکی است بی شیرازه​​​​

محمد رحیمی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۳۳
محمد رحیمی
۰۶
ارديبهشت ۹۹

های خشکیده گل، شبیه سفال

روسیاهی نکن تو مثل زغال

کوزه گی کن برای کوزه گرت

بکن ابلیس را تو دربدرت

خبری نیست، آب گندیده

از بزرگی تو را پسندیده

تا که حیوان خود زمین بزنی

تا بفهمی که اهل آن وطنی

عاشقی در زبانِ عاشق نیست

مثل من هر که گفت، صادق نیست

محمد رحیمی

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۴
محمد رحیمی
۰۴
ارديبهشت ۹۹

وقتی آمد گنگ و نامحسوس بود

طفلکی حق داشت چون ویروس بود

شکل دنیارا به کل تغییر داد

تُرک تازی کرد و تا شد ، گیر داد

شِش گِرَم ویروس، دنیا را تکاند

آدمی را بر سر جایش نشاند

محمد رحیمی

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۱۴
محمد رحیمی